
امروز از سر کوچه ی مدرسه گذشتم، خلوت بود ، تنها بود ، تنهای تنها نه بچه ها بودند ، نه لبخندها و هیاهویشان ، نه رنگارنگی قشنگ شال وکلاه و کیف و کاپش هایشان نه شوری ، نه شادیی و نه سر و صدایی کسی اگر نداند ، نمی تواند تصور کند در پیچ یک کوچه ی فرعی ، حضور پری های زمینی در روزهای شنبه تا چهارشنبه از صبح تا ظهر ، چه انرژی دلچسب و نیرو بخشی به آن فضا و محوطه می بخشد.سه ساختمان ، سه مدرسه ، مملو از فرشتگان زیبایی با عنوان دانش آموز.چه قدر این بناها خوشبختند که هر روز در به روی هیاهوی شما می گشایند.چه قدر این کوچه خوشبخت است چون وقتی می آیید شیشه ی تنهاییش را می شکنید و قلبش پر از شادمانی می شود .صدای قهقهه ی شما دختران خوب ، روح رهگذران را هم جلا می دهد.پس همیشه بخندید و بخوانید و بمانید ، گل های فرزانه
الهی شکر برای بودنتان
کاش نام کوچه ی مدرسه هم ، فرزانه بود.
مدیر دبستان فرزانه2